بچه ای که صداش می کردند اوهوی!

60,000 ریال

سرگذشت پسری که می‌خواست زنده بماند. در خانه حبس شده بودم. حق صحبت کردن با کسی نداشتم. وقتی از مدرسه به خانه برمی‌گشتم فورا تنبیه می‌شدم و تقصیر انجام کارهای مختلفی را به گردنم می‌انداختند. باید به زیرزمین می‌رفتم و تا تمیز کردن ظروف شام آن‌جا می‌ماندم. دیوید اسیر دست مادری بیمار و شکنجه‌گر است. اما هیچ کس از بیماری مادر خبر ندارد و هیچ کس از دیوید حمایت نمی‌کند.

ناموجود