توضیحات
تا به حال به یک ببر تبدیل شدهاید؟! کتاب «قصه ی پسری که عصبانی بود» از مجموعهی «اولین احساسات من» منتشر شده است. کودکان با مطالعهی این کتاب و دیدن تصاویر آن، درک بهتری از احساس عصبانیت و شیوهی مدیریت آن پیدا خواهند کرد.
راوی پسر کوچولوی خانواده بود. او از همهی خواهر و برادرهایش کوچکتر بود و حتی از سگ دوستداشتنیاش بیسکوییت. راستش را بخواهید کوچک بودن خیلی وقتها خوب است و راوی میتوانست حسابی بازی کند. اما بعضی وقتها کوچک بودن اصلاً کیف ندارد…
یک روز اعضای خانواده تصمیم گرفتند به پیکنیک بروند. همهی بچهها بهسمت قطار دویدند و صندلیهای خوبی برای نشستن پیدا کردند، اما آخرین کسی که به قطار رسید راوی بود. صندلیها پر شده بود و راوی مجبور شد شریکی با بابا روی یک صندلی بنشیند! کمی بعد، توی پارک، راوی چشم گذاشت و خواهر و برادرهایش قایم شدند. اما راوی نتوانست هیچکدام از آنها را پیدا کند. تازه، راوی دستش به میلههای بارفیکس نمیرسید، کندهها هم فاصلهی زیادی از یکدیگر داشتند و پسرک نتوانست از روی آنها بپرد. صبر راوی کمکم داشت تمام میشد و در نهایت، پسرک منفجر شد!
حالا او دیگر پسری کوچولو و دوستداشتنی نبود، بلکه ببری خشمگین بود که میغرید و سر همه فریاد میکشید. اما مگر کسی میتواند تا همیشه عصبانی باشد؟
انتشارات «شهر قلم» از مجموعهی «اولین احساسات من» عناوین زیر را منتشر کرده است:
هنوز بررسیای ثبت نشده است.