زفی شورشی

1,200,000 ریال

یان نشسته بود نوک درخت. می‌دانست که از ساعت‌ها پیش همه‌ی فکر و ذکر اهالی قصر متوجه ناپدید شدن اوست. با یک‌دندگی فکر کرد: الان دست‌کم دلیلی دارند که نگرانم باشند. اما کمردردش هی شدیدتر می‌شد. تک‌تک عضله‌هایش درد می‌کرد. شکمش هم به قاروقور افتاده بود…

با خودش فکر کرد: نه، فریاد نمی‌زنم، کمک نمی‌خواهم. می‌مانم همین‌جا!

 

معرفی صوتی کتاب «زفی شورشی» را بشنوید:

 

پخش‌کننده صوت

3 عدد در انبار

- +

3 عدد در انبار