توضیحات
کتاب تصویری «لالا و جادوی کلماتش» داستانی فانتزی دربارهی گلها و گیاهان، کلمات محبتآمیز و عشق بیقیدوشرط است.
تابستان از راه رسیده بود و هوا داغ داغ داغ بود. از شدت گرما، انگار خورشید به زمین چسبیده بود. همهجا ساکت و آرام بود و هیچ صدایی از کسی به گوش نمیرسید؛ از هیچکس بهجز… لالا! لالا هم توی خانه پرجنبوجوش بود، هم بیرون از خانه. هربار که لالا با مامان بیرون میرفت اینطرف و آنطرف بدو بدو میکرد و خیلی وقتها هم زمین میخورد.
البته بیشتر وقتها خودش تنهایی به خیابان میرفت. او در هوای گرم تابستان، قابلمهای آب در دست میگرفت و با خوشحالی، دواندوان از خانه بیرون میزد تا به تکهزمینی در پایین خیابان، در پشت حصار سر بزند؛ تکهزمینی سخت و خشک که از دل آن علفها و جوانههایی ریز و کوچولو بیرون زده بود. لالا با سختی از حصار بالا میرفت تا به گیاهانش سر بزند. او احساس میکرد که زمین پشت حصار مالِ خود خود اوست. دخترک به گیاهان آب میداد. بعد هم روی زمین مینشست و به زمزمه، زیر گوش جوانهها نجوا میکرد: «سلام، سلام دوستان من!» وقتی لالا به خانه برمیگشت همیشه لباسهایش خاکی و پاره بودند و این مامان را خیلی عصبانی میکرد…
تا اینکه یک روز مامان دیگر به لالا اجازه نداد، از خانه بیرون برود؛ اما حالا چه بلایی سر گیاهان لالا میآمد؟ آیا راهی وجود داشت که لالا از آنها مراقبت کند؟
هنوز بررسیای ثبت نشده است.