توضیحات
کتاب تصویری «خرگوش، مرغابی و خرس بزرگ» داستانی دربارهی دوستان مهربان و همراهی آنها، و در عین حال، زمانهایی است که هرکس به تنهایی دوستداشتنی خودش احتیاج دارد.
«خرگوش، مرغابی و خرس بزرگ» سه دوست جدانشدنی بودند که در جنگلی سرسبز با هم زندگی میکردند. آنها همهی کارهایشان را با هم انجام میدادند؛ از بدوبدو کردن، قایمموشک و گرگمبههوا بازی کردن تا آوازهای قشنگ قشنگ خواندن، خوراکی خوردن و شکستن چوبهای جنگل. بله، این سه دوست همهجا با هم میرفتند. همهجا بهجز مسیر پرپیچوخم جنگل که هیچوقتِ هیچوقت پایشان را آنجا نمیگذاشتند! یکی فکر میکرد که راه پرپیچوخم درون جنگل زیادی باریک است و سهتایی نمیتوانند از آنجا رد شوند، آن یکی میگفت که رفتن به آنجا اصلاً مهم نیست و جاهای دیگری برای گشتوگذار وجود دارد. و نفر سوم هم که خوب، معلوم است! یا آن دوتا موافق بود!
بهار و پاییز گذشت تا اینکه زمستان سرد و پربرف از راه رسید. آن روز سه تا دوست روی دریاچهی یخزده اسکیتبازی میکردند. همین که به مسیر پرپیخوخم نزدیک شدند، خرس بزرگ و مرغابی زودی ایستادند. اما! وااای! خرگوش نتوانست بایستد. خرگوش سرعتش آنقدر زیاد بود که در عرض چند ثانیه بین پیچوخمهای جنگل از نظر پنهان شد!
وااای… در مسیر پرپیچوخم چه خبر است؟ آیا مرغابی و خرس بزرگ میتوانند پیش دوستشان بروند؟ به نظر شما، حالا چه اتفاقی میافتد؟
هنوز بررسیای ثبت نشده است.