توضیحات
اگر قرار باشد شغلتان را از همین الان انتخاب کنید، چه گزینههایی دارید؟ اگر هنوز تصمیم نگرفتهاید، احتمالاً ماجرای «۲۵ شغل ماشا فیلیپنکو» کمک بزرگی به شما خواهد کرد.
همه چیز از زنگ انشا شروع شد. یک روز آقای خیلی محترمی که شبیه پرفسورها بود به مدرسه آمد و از بچهها خواست انشایی با این موضوع بنویسند: «اگر من نمایندهی شورای شهر بودم چه میکردم؟» از میان همهی بچهها، ماشا که طبق معمول هر کاری را بیشتر از درس خواندن دوست داشت، انشایی نوشت که پرفسور بارینوف را حیرتزده کرد!
در نهایت، ماشا بهعنوان نمایندهی بخش بهسازی شورای شهر موظف شد به کارخانهها، مزارع، خیاطخانهها و هر جایی که کاروکاسبی در آن کساد بود سر بزند و به آنجا سروسامانی بدهد. ماشا که از عهدهی حل یک مسئلهی سادهی ریاضی و نوشتن یک دیکتهی بیغلط برنمیآید، حالا باید مشکلات یک کشور را حل میکرد؛ اما ماشا معتقد بود که میتواند. برای همین دفترچهاش را برداشت و اول از همه یکی دو روزی به خیاطخانه رفت که حسابی از رونق افتاده بود. از شانس ماشا، آن روز، هیچیک از کارکنان خیاطخانه به سر کار نیامده بودند، چون یکی بالشش مثل کلاه ناپلئون به گردنش دوخته شده بود و یکی هم رفته بود شلوار جین بخرد! خانم مدیر که داشت دیوانه میشد، تکهای گونی به ماشا داد تا او را ساکت کند و خودش به داروخانه رفت تا آرامبخش بخرد. اگر بگویم ماشا از همان گونی یک لباس مد روز ایتالیا دوخت، باور میکنید؟! ماشا که خودش راضی بود و حسابی موفق به نظر میرسید، اما راز موفقیت او در چیست؟
سمیه –
به نظرمن این کتاب نشان میدهد خلاقیت مهمترازاین است که فقط یک مطلب روبخوانی وحفظ کنی ولی نتوانی شغلی ازآن تحصیل داشته باشی