توضیحات
هیچ فکر کرده‌اید که کرم‌ها هم ممکن است حوصله‌شان سر برود و یک‌دفعه‌ای دست به اختراع بزنند؟! رمان «رمز ماشین زمان و تغییر ناگهانی خیارترشی» از مجموعه‌ی «ماجراهای مارکوس و لارنس» منتشر شده است. در این رمان گرافیکی، با دوستی عجیب‌وغریب پرنده‌ای هپلی و شلخته و کِرمی کوچولو و ورجه وورجه‌کن طرفیم که در سفر دور و درازشان کلی ماجراهای بامزه خلق می‌کنند!
مارکوس از اینکه تمام روز مجبور بود کنار لارنس در خانه بماند خسته شده بود. لارنس همیشه مشغول حل جدول کلمات بود! برای همین هم فرصت دوش گرفتن نداشت و پرهای تنش بوی بز عرق‌کرده می‌داد! او با مارکوس حرف نمی‌زد و در عوض، تا می‌توانست سروصداهای آزاردهنده از خودش درمی‌آورد!
یک روز مارکوس حسابی کفری شد و یک‌دفعه‌ای، حرف‌های عجیب‌وغریب و شاخداری را سرهم کرد؛ حرف‌هایی که خودش هم از گفتن‌شان شوکه شده بود! «داشتم به ماشین زمانی فکر می‌کردم که عمه‌ام ساخته است! او با ماشین زمانش سفری هم در زمان داشته!»
با شنیدن این حرف، چشمان لارنس برق زد. بی‌معطلی جدول را رها کرد و پرید توی حمام تا خودش را بشوید. آخر می‌خواست برای سوار شدن به ماشین زمان، حسابی تروتمیز باشد! اما کدام ماشین زمان؟ عجب بدبختی‌ای! مارکوس فقط می‌خواست یک دروغ کوچولو بگوید! اما حالا همه‌چیز به همین دروغ بستگی داشت!
آیا مارکوس می‌توانست واقعاً یک ماشین زمان اختراع کند؟
انتشارات ایران‌بان از مجموعه‌ی «ماجراهای مارکوس و لارنس» عناوین زیر را منتشر کرده است:
هنوز بررسیای ثبت نشده است.